قسمت سوم

مرد  کف دستش را روبری زن گرفت و به او فهماند که نباید میان حرفش می پریده بعد به او گفت : حالا که قراره صحبت کنید ماجرا را از ابتدا تعریف کنید،از اول اولش

زن مِن و مِن می کرد و نمی توانست توضیح دهد مرد به او گفت : اگر نمی تونید حرف بزنید اشکالی نداره می خواید تمام اتفاقات را از همان اول ماجرا با هم ببینیم ؟

زن حرفی نزد اما چند لحظه بعد احساس کرد که اطرافش تغییر کرده.چینش اتاق شیشه ای از بین رفته بود حالا اطرافش را که مشاهده می کرد دیگر خبری از آن فضاهای قبلی نبود بلکه خودش را در اتاق خواب خانه اش می دید. کمی که دقت کرد شخصی دقیقا مانند خودش روی تخت خوابش خوابیده اول تعجب کرد . کمی جلو رفت . نزدیک که شد دستش را به بدنش زد اما دست از بدن زن رد شد . مرد بازجو که همراه او به این فضا آمده بود وقتی این صحنه را مشاهده کرد گفت : اینجا شما فقط برای مشاهده آنچه اتفاق افتاده حضور دارید و حق دخل و تصرفی ندارید .

از اینکه می توانست گذشته خودش را به این شکل تماشا کند تعجب کرد اما بعد خودش را جمع کرد و حواسش را به تماشای اتفاقات که مشاهده می کرد داد .

چند لحظه بعد خودش را دید که تازه از خواب بیدار شده و روی تخت نشسته بود.هنوز درست و حسابی چشمانش از خواب دیشب خالی نشده بود که احساس کرد دارد بالا می آورد سریع خودش را به دستشویی رساند تا ظهر سه چهارباری این اتفاق تکرار شد. بعد از خوردن نهار وقتی دید که این اتفاق ایستادنی ندارد. تلفنش را از کنار تختش برداشت و به تاکسی تلفنی تماس گرفت . چند دقیقه ای بیشتر نگذشته بود که صدا زنگ به صدا آمد آیفون را برداشت و گفت : بفرمائید؟

_خانم تاکسی تلفنی ام ، شما تاکسی می خواستین ؟

_بله، لطفا چند لحظه ای صبر کنید الان می رسم خدمتون

کیف پولش را از میز کنار تخت برداشت و روسری نیلی رنگش را سرش کرد و روسری را به اندازه ایی که جلوی موهایش پیدا شود عقب کشید. نگاهی که به خانه انداخت وقتی مطمئن شد در و پنجره ها همگی قفل هستد از خانه بیرون زد . راننده که به خودروی سواری خود تکیه داد بود تا زن را دید سوار اتومبیل شد زن هم بعد کمی بعد از راننده سوار اتومبیل شد و خطاب به راننده گفت :آقا بیمارستان امین

_چشم

ادامه دارد.

داستان فقیر امانتدار بخش 1

داستان اولم

داستان فقیر امانتدار بخش 3

داستان فقیر امانتدار بخش 2

داستان فقیر امانتدار بخش 5

داستان فقیر امانتدار بخش 4

داستان فقیر امانتدار بخش 7

زن ,خودش ,ای ,مشاهده ,دید ,لحظه ,را به ,خودش را ,را از ,برداشت و ,چند لحظه

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

BOOK HEALTH & NUTRITION دانلودها frektalevcib دانلود فایل parsianitg سکوی هفتو هشتو نه مجتمع اقامتی فراغتی پرستاران : لاله کلاردشت معلم پشتیبان مجله اینترنتی ایران تحقیق مقدمه